دانشگاه ایرانی، کالج آمریکایی
به گزارش مجله سرگرمی، وقتی انسان هایی برای پاسخ به نیاز های دیگری تربیت شده اند و دیگر خواسته ها و انتظارات بومی سرکوب شده یا کسی برای پاسخ به آن ها آموزش ندیده، این نیاز ها هستند که برای بقا تغییر خواهند کرد.
گروه دانشگاه خبرنگاران، محمدطه علی نژاد؛ بله، شریف مأموریت دارد! دانشگاه مأموریت دارد. وزارت مأموریت دارد. تمام نهاد های موجود در کشور و جهان، ناظر به مأموریتی به وجود آمده اند. نهاد موجودیتیست تا بهینه کند جهت رسیدن به خواسته ای را. نهاد ها به وجود می آیند تا با فعالیت هایی منظم و به سختی تغییرپذیر، موجبات تغییر یا توسعه ای فراگیرتر و کلان تر را به وجود بیاورند. این نهاد ها در نگاه فعلی و جهان شمول، ناظر به توسعه ای کلان تر و جامع تر، مأموریت می یابند. پس مأموریت، حول چیزیست که به عنوان امر اصیل، پذیرفته شده است.
حال باید پذیرفت، تمام نهاد های موجود در کشور و حتی نهاد دولت، تقریبا در تمام برهه های زمانی پس از کودتای رضاخان، حول مسئله توسعه مأموریت پیدا می کنند و موفقیت آن ها در مأموریتشان ناظر به کیفیت و کمیت اثرگذاری (البته با توجه به نقش تعریف شده) در این مفهوم پذیرفته شده، سنجیده می شود؛ حال این پذیرفتن چه طوعاً باشد، چه کرهاً! نیاز به ذکر نیست که پررنگ ترین یا تنها مسئله موثر در سنجش، توسعه اقتصاد است.
اگر ما نهاد ها را حول چیزی جز توسعه مورد سنجش قرار دهیم، طبعا مأموریت آن نهاد نیز، نمی تواند همان قبلی باقی بماند. نگاه انتقادی به نهاد های موجود نیز، اگر ابتدائاً جای پرسش از امر اصیل مذکور، به سراغ پرسش از انجام وظیفه حول مأموریت از پیش تعیین شده برود، خود نقشی پیدا کرده است حول پارادایم فعلی؛ هر چند زی مسلمانی و سوابق انقلابیشان، انتظاراتی دیگر در اذهان به وجود آورده باشد.
حال کمی پایین تر می آییم و با معیارقراردادن مسئله انسان و حفظ هویت بومی و نه توسعه، به سراغ پرسش از دانشگاه و به طور ویژه دانشگاه شریف می رویم. از این رو لازم است، ابتدا مأموریت نهاد دانشگاه شریف را بشناسیم و بعد آن را در پارادایم بدیل مطرح شده مورد پرسش قراردهیم.
دانشگاه شریف متولد 1344 هـ. ش، اولین یا از اولین نتایج مأموریت جدید دادن به آموزش عالی در ایران بود. این مأموریت جدید، غیر از تاسیس دانشگاه صنعتی آریامهر (نام قبل از انقلاب دانشگاه شریف)، نتایج دیگری را نیز با خود به همراه داشت؛ همچون: تاسیس چند دانشگاه دیگر، ژومله کردن 1 هر یک از دانشگاه های ایران با یک یا چند دانشگاه آمریکایی یا اروپایی و تغییر مدیریت تمام دانشگاه ها (با حضور پررنگ فارغ التحصیلان دانش گاه های ماساچوست) به نحوی که سید حسین نصر 2 به محمدرضا پهلوی معترض می شود.
از او در صفحات 93 و 94 کتاب حکمت و سیاست 3 اینطور نقل شده است: یک روز در حضور شاه، یک صحبتی پیش آمد. من گفتم که این خیلی تاسفبار است که این افراد (ماساچوستی ها) واقعا فرهنگ ایران را نمی شناسند. حتی اگر نیت درست هم دارند، تصمیم گیری درست نیست. گفت یعنی چه؟ مقصودت چیست؟ گفتم بنده اولین ایرانی هستم که وارد ام. آی. تی شدم. اولین ایرانی هستم که از دانشگاه هاروارد دکترا دارم؛ بنابراین بنده باید اولین ماساچوستی باشم. ولی ماساچوستی ها دارند پدر ایران را درمی آورند. شاه خندید. یعنی من یک موضعی داشتم که بر ضد جریان آب شنا می کردم؛ و به همین جهت بود که سازمان امنیت، من را یک عامل خیلی ناراحت کننده می دانست.
به نظر می رسد سید حسین نصر به تضادی اشاره می کند که مأموریت نهاد آموزش عالی با نگاه سنت گرای او دارد. حال بررسی دوران مدیریت سید حسین نصر در این مجال نمی گنجد و اصلا از سواد نویسنده خارج است. اما تغییری در راهبرد کلانی که برای نهاد آموزش عالی و دانشگاه شریف ترسیم شده است، ایجاد نمی کند.
این سه راهبرد اجرایی در آموزش عالی که مهم ترین آن ها، تاسیس دانشگاه هایی همچون صنعتی آریامهر است، در راستای چه هدف کلانی بوده است؟ در واقع مأموریت دانشگاه شریف چه بوده است؟ ژومله شدن دانشگاه صنعتی آریامهر با ام. آی. تی در چه راستایی بوده است؟ و البته برکناری زود دکتر مجتهدی، اولین نائب التولیت این دانشگاه به چه علت بوده است؟ در کتاب خاطرات دکتر محمدعلی مجتهدی، جملاتی با این مضمون آمده است که تغییر او به خاطر عدم رغبتش، به ژومله شدن دانشگاه با دانشگاه های آمریکایی و تمرکز بیشترش بر اروپا بوده است. این مسئله از این حکایت دارد که آمریکایی ها، چه نقش پررنگی در برنامه ریزی برای نهاد های آموزش عالی در ایران داشته اند. حال شاید بتوان بهتر به این سوال پاسخ داد که نقش مأموریت دانشگاه صنعتی آریامهر چه بوده است.
به نظر می رسد نهاد آموزش عالی داخل ایران، با این سه راهبرد متحول شد: اول آموزش مقدماتی علوم مختلف به دانشجویان، دوم اعزام آن ها به دانشگاه های ژومله شده و سوم بازگشت آن ها به کشور. در واقع مأموریت دانشگاه های ایران همچون کالجی برای دانشگاه های آمریکایی می شود. در واقع اصلا قرار نبوده در این دانشگاه ها، تحقیقات و عملکرد در مرز های علم انجام شود.
در واقع در پس این مأموریت، نگاه لزوم مدرنازیسیون ایران نهفته است. نهاد هایی که به فراخور فرهنگ و نیاز های دیگری ایجاد شوند، به شکل تدریجی باقی نهاد ها و انسان ها را متناسب با اهداف خود، تنظیم خواهند کرد و مخصوصا اگر برای فارغ التحصیلان این دانشگاه ها و رجعت کنندگان از دانش گاه های آمریکا مناسب حکومتی در نظر گرفته شود، که این خود اصلا از اهداف بوده و اکنون نیز در عمل اینچنین است - هرچند این افراد در عقیده مسلمان باشند - نهاد های دیگر را نیز، به شکل آمرانه در همین جهت تنظیم خواهند کرد.
اکنون با توجه به این مأموریت، چند پرسش از این نهاد مطرح می شود و علل پای فشاری بر این نگاه انتقادی، شرح داده می شود.
ژومله شدن دانشگاه های ایرانی و دانشگاه های آمریکا و برقراری طرح درس آن ها در ایران، مهارت ها و آموزه هایی را در آن ها به وجود خواهد آورد، که پاسخ گوی نیاز جامعه آمریکایی باشد. در نتیجه، دانشجو هایی هم که به آمریکا سفر می کنند، بازگشت به وطن را برای خود بی علت می پندارند یا اگر بازگرند، سفیرانی برای مدرنازیسیون ایران می شوند. از این رو، حتی اگر مدرنازیسیون امری مثبت باشد، این مسئله، وابستگی همیشگی ایران را دربرابر آمریکا در پی خواهد داشت و گامی مهم در جهت جهانی شدن به فرماندهی ایالات متحده خواهد بود.
در این میان، چند چیز به معنای واقعی کلمه به باد فنا خواهند رفت. اول از همه دین؛ جامعه ای که قواعد حاکم بر آن از نگاه توسعه محور تبعیت کند، نباید انتظار داشت دین، در تنظیم روابط انسانی در آنجا نقشی ایفا کند. در انتها خود دین به نهادی ذیل توسعه، بدل خواهد گشت و خود را با آن تنظیم خواهد کرد و این با اصل و هدف آن در تناقض است؛ چون دین برای نظم دادن و تعیین اولویت ها و امور اصیل آمده بود، نه آن که خود نهادی شود، برای بهینه کردن امر توسعه؛ و همچنین فرهنگ و تمدن های بومی، به همان دلیل انحطاط دین از بین خواهند رفت. وقتی انسان هایی برای پاسخ به نیاز های دیگری تربیت شده اند و دیگر خواسته ها و انتظارات بومی سرکوب شده یا کسی برای پاسخ به آن ها آموزش ندیده، این نیاز ها هستند که برای بقا تغییر خواهند کرد. دو مسئله نیاز و شکل پاسخ دادن به آن ارکان هر فرهنگ و هویتی هستند. همچنان که امیرکبیر، وقتی دار الفنون را تاسیس کرد، موارد آموزشی کاملا هماهنگ با نیاز های ملی بود. همچنان که دکتر فرشته در کتاب خود 4 می گوید: بیشتر مشکلاتی که آموزش عالی ایران با آن روبرو است، مسائل آکادمیک مدیریتی یا مالیست، که در هریک از مراکز آموزش عالی غربی نیز وجود دارد. با این حال، با عبور از اینگونه موارد، مشکل بنیادین نظام آموزش عالی در ایران است، یعنی شکاف عمیق میان مدرنیسم پوزیتیویست و ارزش های آرمانی مندرج در فرهنگ ایرانی و باور های دینی، بروز می کند؛ بنابراین فرهنگ های سنتی و بومی و پیوند های آن با توده ها در تلاش های آمریکایی برای توسعه آموزش عالی در ایران، نادیده گرفته شده و در عوض در جهت تحمیل یک فرهنگ جدید و بیگانه به ایران، تلاش شد.
با اینکه بالاتر نیز ذکر شد، یک بار دیگر تکرار می شود که انسان هایی که تحت تاثیر اینچنین تربیتی قرار بگیرند، جدای از جامعه ای که ایجاد خواهند کرد، خود نیز به شدت مستعد بروز چند ویژگی در شخصیتشان هستند. اول بسیار بعید است که نگاهی انتقادی به جهان بینی مسئله توسعه داشته باشند. یعنی یا همواره در کشاکش ارزش های دینی-بومی و ارزش های مدرنیسم خواهند بود که یا نگاه حداقلی به معنویت - همچون غربی ها - پیدا خواهند کرد و یا اصلا دین را به کناری خواهند گذاشت. نگاه درجه چندم - همچون غربی ها - به وطن خود پیدا خواهند کرد و مجرای تزریق ناامیدی و حس عقب ماندگی به مردم کشور خواهند بود. عامل وابستگی همیشگی کشور به اجنبی خواهند شد؛ هر چند در نگاه اول برعکس به نظر بیاید.
محمدطه علی نژاد - کارشناسی مهندسی عمران دانشگاه صنعتی شریف
انتشار یادداشت های دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط خبرنگاران نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروه ها و فعالین دانشجویی است.
منبع: خبرگزاری دانشجو