بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

به گزارش مجله سرگرمی، خبرنگاران:کوچه ها جزیی جدانشدنی از خاطرات همه انسان ها هستند و از این رو نقش پررنگی در ادبیات و خلق آثار هنری دارند. در این روز دل انگیز پاییزی دعوتید به تماشای چند کوچه زیبای ایران و شعر ماندگار کوچه اثر فریدون مشیری

بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

بی تو، مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خیره در پی تو گشتم،

شوق ملاقات تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز دنیا ریخته در چشم سیاهت.

من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید، تو به من گفتی:

از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن،

آب، آیینi عشق گذران است،

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،

باش فردا، که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم: حذر از عشق!؟ ندانم!

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،

نتوانم!

روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،

باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم!

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب، ناله تلخی زد و بگریخت

اشک در چشم تو لرزید،

ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم.

نگسستم، نرمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم،

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم

بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

منبع: توریسم آنلاین
انتشار: 24 آبان 1401 بروزرسانی: 24 آبان 1401 گردآورنده: fixfun.ir شناسه مطلب: 2169

به "بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید