آیا می دانستید که نقشه زبان از نظر درک مزه های شیرین و تلخ و شور و ترش یک دروغ و کج فهمی بزرگ بوده است؟!
به گزارش مجله سرگرمی، توانایی درک طعم شیرین، شور، ترش و تلخ به قسمت های مختلف زبان تقسیم نمی گردد. گیرنده هایی که این مزه ها را می گیرند در واقع در سراسر دنیا توزیع شده اند. ما این را مدتهاست می دانیم.
با این حال کتاب علوم دوره دبستان را که از یاد نبرده اید؟ احتمالا کلی وقت صرف نموده بودید تا آن عکس را حفظ کنید و احتمالا یکی از سوالهای امتحانی هم شما هم این بود که بنویسید هر قسمت زبان کدام مزه را درک می نماید.
این عکس و اطلاعات ریشه در کارهای تحقیقاتی دانشمند آلمانی به نام دیوید پی هانیگ دارد.
هانیگ با چکاندن محرک های مربوط به مزه های شور، شیرین، ترش و تلخ در فواصل دور لبه های زبان، آستانه های درک طعم را در اطراف لبه های زبان مقدار گیری کرد (چیزی که او از آن به عنوان کمربند چشایی یاد کرد.)
نوک و لبه های زبان به مزه ها حساس هستند، زیرا این نواحی حاوی بسیاری از اندام های حسی ریز به نام جوانه های چشایی هستند.
هانیگ دریافت که در نقاط مختلف زبان مقدار محرکی که برای ثبت طعم ضروری است، تغییراتی وجود دارد. او در آن موقع در خصوص مزه پنجم یعنی umami (طعم خوش گلوتامات، مانند مونوسدیم گلوتامات یا MSG) آزمایش نکرد، اما هنوز فرضیه هانیگ به طور کلی پابرجاست. واقعیت این است که قسمت های مختلف زبان آستانه متفاوتی برای درک طعم های خاص دارند، اما این تفاوت ها بسیار جزئی هستند.
مشکل در یافته های هانیگ نیست. زمانی که هانیگ نتایج خود را منتشر کرد، نمودار خطی مقدار گیری های خود را درج کرد. نمودار تغییر نسبی حساسیت را برای هر طعم از یک نقطه به نقطه دیگر ترسیم نموده بود.
این بیشتر یک تفسیر هنری از مقدار گیری های او بود تا نمایش دقیق آنها. به نظر می رسید که قسمت های مختلف زبان مسئول طعم های مختلف هستند.
اما این تفسیر هنرمندانه او در دهه 1940 به وسیله ادوین جی بورینگ ، استاد روانشناسی هاروارد، در کتابی دوباره بازتاب پیدا کرد.
در دهه های بعدی نقشه زبان رد شد.
در واقع، نتایج تعدادی از آزمایش ها نشان می دهد که تمام نواحی دهان حاوی جوانه های چشایی هستند، از جمله چندین قسمت از زبان، کام نرم (در سقف دهان) و گلو و آنها به همه کیفیت های چشایی حساس هستند.
درک ما از نحوه انتقال اطلاعات چشایی از زبان به مغز نشان می دهد که ویژگی های چشایی فردی به یک ناحیه از زبان محدود نمی گردد. دو عصب جمجمه ای مسئول درک چشایی در نواحی مختلف زبان هستند: عصب گلوسوفارنژیوس در پشت و شاخه کوردا تیمپانی، شاخه ای از عصب صورتی در جلو.
اگر مزه ها منحصر به نواحی خاص زبان بودند، در آن صورت مثلا آسیب عصب کوردا تیمپیانی، توانایی درک طعم شیرین را از بین می برد. در صورتی که این طور نیست.
در سال 1965، جراح تی آر بول دریافت که افرادی که در اعمال جراحی، این عصبشان بریده می گردد، حس چشایی خود را از دست نمی دهند. در سال 1993، لیندا بارتوشوک از دانشگاه فلوریدا دریافت که با بی حس کردن این عصب، اشخاص تحت آزمایش می توانند طعم شیرین را درک نمایند.
در طول 15 سال گذشته، محققان، بسیاری از پروتئین های گیرنده موجود در سلول های چشایی در دهان را شناسایی نموده اند که برای تشخیص مولکول های چشایی ضروری هستند.
به عنوان مثال، اکنون می دانیم که هر چیزی که به نظر ما شیرین است می تواند همان گیرنده را فعال کند، در حالی که ترکیبات تلخ نوع کاملاً متفاوتی از گیرنده را فعال می نمایند.
علیرغم شواهد علمی، نقشه زبان راه خود را به دانش عمومی باز نموده است و امروزه هنوز در بسیاری از کلاس ها و کتاب های درسی تدریس می گردد.
آزمایش واقعی نیازی به آزمایشگاه ندارد. با یک چوب بستنی مواد حاوی طعم های مختلف را به قسمت های مختلف زبان بزنید. خواهید دید با قسمت های متعدد، طعم های مختلف را می توانید درک کنید!
مانند بسیاری از باورهای غلط، نقشه زبان نشان دهنده توانایی تحریف اطلاعات است. بعضی از باورهای غلط از اطلاعات غلط ساخته می شوند - اطلاعات نادرستی که عمداً برای گمراه کردن مردم طراحی شده است. اما بسیاری از باورهای غلط، از جمله نقشه زبان، ناشی از درک و تفسیر نادرست اطلاعات صحیح است.
در خصوص نقشه زبان، انتها نامه هنیگ به زبان آلمانی نوشته شده است، به این معنی که مقاله فقط به وسیله خوانندگان مسلط به آلمانی قابل درک بود و او در فقط در دانشگاه هانیگ کاملا شناخته شده بود.
کمتر از یک دهه از انتها نامه او، روزنامه ها به غلط اصرار داشتند که آزمایش نمایند تا بتوانند ثابت نمایند که شیرینی در پشت زبان غیرقابل حس کردن است.
دومین مقصر در پشت توسعه نقشه زبان، تصاویری بود که از کار هنیگ الهام گرفته شده است. در سال 1912، یک نسخه غیردقیق از نقشه در مقاله روزنامه ای ظاهر شد که بعضی از اسرار پس زمینه تحقیقات چشایی و بو را با احتیاط توصیف می کرد. تصویر مقاله دارای برچسب های واضح در سراسر زبان بود و نمودارهای اصلی پیچید تر هنیگ را ساده سازی نموده بود.
اما شاید عاملی که بیشترین تأثیر را در این تصور غلط داشت سادگی روایی آن بود و این میل همیشگی ما که پدیده های پیچیده را ساده برای خودمان تفسیر کنیم.
ما به محض شنیدن یک داستان خوب و قانع نماینده و همسو با علایق کلی خودمان، دیگر حتی اگر شواهد نو به ما ارائه گردد، به سختی تغییرش می دهیم.
پس دفعه بعد که یک نمودار قانع نماینده دیدید یا حکایتی شگفت انگیز خواندید، سعی کنید یک تردید منطقی داشته باشید - زیرا تصورات غلط انتها روزی تلخکامتان خواهند کرد!
منبع: TED و سایت smithsonianmag
منبع: یک پزشک